منشاء نفوذ شیطان به قلب و نفس انسان از کجاست ؟

منشأ نفوذ ابليس به قلب و نفس انسان از كجاست؟

1⃣ وجود بستر و زمينه مناسب (در انسان) جهت نفوذ شيطان كه همانا تعلّق نفس به دنيا و زخارف دنيا اعمّ از رياسات و منافع شخصيّه، حبّ به ذات، جلب منافع بدون حدّ و حصر، تعدّى به حريم ديگران … زمينه و ظرف مناسب براى رسوخ و نفوذ شيطان به نحو اكمل و اوفى فراهم و مهيّا مى ‏شود.

2⃣ اشراف كلّى و احاطه وجودى و علم و اطّلاع وسيع شيطان نسبت به انسان و صفات و ملكات و تمام شراشر وجودى او كه موجب تدبير احسن و يافتن راه و حيله كارسازتر در ورود به حريم او و اغواء و اضلال او در هر مرتبه و مرحله از مراتب وجودى و مراحل استكمالى بشر مى‏باشد. و از اين قاعده هيچ فردى چه جاهل، چه عالم، چه مقلّد و چه فقيه و چه مجتهد، چه عامى و چه سالك، چه مرد و يا زن، پير و يا جوان، هيچكس و هيچكس مستثنى نخواهد بود.

منبع :
اسرار ملكوت،ج‏2،ص‏60.
آيت الله حاج سيد محمد محسن حسينى طهرانى

اللهم صل علی محمد و آل محمد

در حضور ۷ گروه ، ۷ کار را مخفی کن تا سعادتمند شوی:

امام ﻋَﻠــﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ  فرمودند:

در حضور هفت گروه، ٧ کار را مخفی کن تا سعادتمند گردی:

۱- ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻘﯿﺮ، ﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﺎلت ﻧﺰﻥ.

۲-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭ، ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺧﺶ ﻧﮑﺶ.

۳-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ، ﻗﺪﺭﺕﻧﻤﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ.

۴-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ نکن.

۵-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ، ﺁﺯﺍﺩﯼﺍﺕ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﻩﻧﻤﺎﯾﯽ نکن.

۶-ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺑﯽﺑﭽﻪ، ﺍﺯ ﺑﭽﻪﻫﺎﯾﺖ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻧﮑﻦ.

۷-ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﯾتیم، ﺍﺯ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﻧﮕﻮ.

ﺗﺤﻒ ﺍﻟﻌﻘﻮﻝ، ص ۱۶۷

جواز چند همسری در اسلام

جواز چند همسری در اسلام

با اندک دقت و تأملی در فلسفه و تشریع احکام و قوانین اسلامی به این مطلب اذعان خواهیم داشت که احکام اسلامی بر اساس مصالح و مفاسد انسانی وضع و تشریع شده است، به گونه ای که بتواند سعادت و کمال انسان را در حیات مادی و معنوی به ارمغان آورد، از جمله ی این قوانین و مقررات اسلامی که به خوبی تمامی حقوق انسان ها در آن رعایت شده، حلیت تعدد زوجات است.

تاریخچه ی چند همسری

بعضی افراد با بی اطلاعی از قوانین حاکم بر جهان اسلام این چنین می پندارند که اسلام در حق زنان ظلم کرده و تجویز چند همسری برای مردان را جایز و حلال اعلام کرده است، این در حالی است که اگر این افراد اندکی از تاریخچه این قاعده زندگی مشترک اطلاع داشتند، می دانستند که تجویز چند همسری پیش از اسلام در سایر ادیان نیز رواج داشته است، ولی آنچه در اسلام به عنوان تجویز تعدد زوجات جایز شمرده شده، در واقع اصلاح و تعدیل آن قانون بوده است، برای نمونه در عهد قدیم کتاب مقدس این چنین نقل شده است: «آنگاه‌ غضب‌ یعقوب‌ بر راحیل‌ افروخته‌ شد و گفت‌: مگر من‌ به‌ جای‌ خدا هستم‌ که‌ بار رحم‌ را از تو بازداشته‌ است‌؟ گفت‌: اینک‌ کنیز من‌! بدو درآ تا بر زانویم‌ بزاید و من‌ نیز از او اولاد بیابم‌؛ پس‌ کنیز خود، را به‌ یعقوب‌ به‌ زنی‌ داد؛ و او به‌ وی‌ درآمد.»[1] 

در مسئله ای که ذکر شد ما بیش از این سه راه را نخواهیم داشت از این رو اسلام با تجویز چند همسری برای افراد خاصی در جامعه رضایت داده است تا اینکه هم عواقب و تبعات ناشی از مجرد بودن زنان و دختران بی سرپرست در جامعه حل شود و هم به گونه ای خواسته های طبیعی و جنسی افراد پاسخ داده باشد. 

علاوه بر این در بخشی از کتاب مقدس شاهد هستیم که تعداد زوجات دائم و موقت حضرت سلیمان چند صد تن معرفی می شود: «و او را هفت ‌صد زن‌ بانو و سیصد مُتعه‌ بود و زنانش‌ دل‌ او را برگردانیدند؛ و در وقت‌ پیری‌ سلیمان‌ واقع‌ شد که‌ زنانش‌ دل‌ او را به‌ پیروی‌ خدایان‌ غریب‌ مایل‌ ساختند و دل‌ او مثل‌ دل‌ پدرش‌ داوود با یهُوَه‌، خدایش‌ کامل‌ نبود.»[2] 

در منابع تفسیری اوضاع زندگی مشترک جامعه عربی پیش از اسلام نیز این چنین بازگو شده است: «تعدد زوجات بطور نامحدود امرى عادى بوده و حتى بعضى از مواقع بت ‏پرستان به هنگام مسلمان شدن، بیش از ده زن و یا كمتر داشته ‏اند.»[3]

واقع نگری اسلام به تعدد زوجات

بیان قبل روشن ساخت که آیین اسلام مبدع و مبتکر مسئله تعدد زوجات نبوده است؛ بلکه شریعت پاک اسلامی این موضوع را ضابطه مند کرده به طوری که اتخاذ بیش از چهار زن در اسلام حرام اعلام می شود و گرفتن بیش از یک زن نیز بنا به مصالح و شرایطی خاص تجویز می شود.

خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامى‏ فَانْكِحُوا ما طابَ لَكُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَواحِدَة؛[سوره نساء، آیه3] و اگر مى ‏ترسید كه (به نگام ازدواج با دختران یتیم،) عدالت را رعایت نكنید، (از ازدواج با آنان، چشم ‏پوشى كنید و) با زنان پاك (دیگر) ازدواج نمائید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر مى ‏ترسید عدالت را (درباره همسران متعدد) رعایت نكنید، تنها یك همسر بگیرید.»

محققان با نگاه به آیه شریف این چنین بیان داشته اند که، اسلام به موضوع تعدد زوجات در جامعه بشری نظم بخشیده است و از آزادی بیش از حد مردان کاسته است و آن را منوط به شرایطی همچون اجرای عدالت کرده است.[4]

نکته مهم:

از دیر باز این مطلب مورد توجه قرار داشته است که به واسطه مسائل مختلف زندگی اجتماعی و معیشتی، مردان در حوادث گوناگون بیش از زنان در خطر مرگ قرار داشته اند به طوری که در جنگ ها و حوادث دیگر قربانیان اصلى را آنها تشكیل می ‌دادند، از طرفی با از بین رفتن مردان اوضاع معیشتی خانواده ها به وخامت می گرایید، فراتر از این موضوع در هر جامعه ای انبوهی از زنان ازدواج نکرده وجود دارد، که مردان مجرد برای آنان وجود ندارد، در مقابل این مسئله اجتماعی ما بیش از سه راه کار در پیش روی خود نداریم: 

اول: مردان تنها یک همسر اتخاذ کنند و زنان مجرد باقی مانده در جامعه تا پایان عمر زندگی و نیازهای طبیعی و فطری خود را سرکوب کنند.

آیین اسلام مبدع و مبتکر مسئله تعدد زوجات نبوده است؛ بلکه شریعت پاک اسلامی این موضوع را ضابطه مند کرده به طوری که اتخاذ بیش از چهار زن در اسلام حرام اعلام می شود و گرفتن بیش از یک زن نیز بنا به مصالح و شرایطی خاص تجویز می شود. 

دوم: مردان فقط داراى یك همسر قانونى باشند ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى ‏شوهر مانده ‏اند به شكل معشوقه برقرار سازند.

سوم: مردانی كه توانایی دارند بیش از یك همسر را اداره كنند و توانایی و صلاحیت، جسمى و مالى و اخلاقى را نیز دارا می باشند، با رعایت عدالت تا چهار زن را نیز انتخاب کنند.[5] 

نتیجه گیری:

بدیهی است در مسئله ای که ذکر شد ما بیش از این سه راه را نخواهیم داشت از این رو اسلام با تجویز چند همسری برای افراد خاصی در جامعه رضایت داده است تا اینکه هم عواقب و تبعات ناشی از مجرد بودن زنان و دختران بی سرپرست در جامعه حل شود و هم به گونه ای خواسته های طبیعی و جنسی افراد پاسخ داده باشد.

البته در پایان نیز به این مطلب اشاره می کنیم، مطالبی که ذکر شد به طور قطع و یقین فلسفه قطعی وضع و تشریع چند همسری در اسلام نیست چه بسا در این خصوص حکمت و مصلحت خاص دیگری نیز وجود داشته باشد که از اندیشه بشری بیرون باشد. 

پی نوشت ها:

[1]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، تکوین 30: 2-4.

[2]. ترجمه قدیم کتاب مقدس، اول پادشاهان 11: 3 و 4. 

[3]. تفسیر نمونه، ج‏3، ص. 257. 

[4]. حقوق زنان،(زهرا آیت اللهی، فاطمه بداغی، فریبا علاسوند)، ص30. 

[5]. تفسیر نمونه، ج‏3، ص: 257

چگونه می توان حسادت را درمان کرد؟

چگونه می توان حسادت را درمان کرد ؟

پرسش

به چه شکل باید با حسادت مقابله و مبارزه کرد؟ حسادت در همه کارها وجود دارد، نه تنها در مورد یک شوهر و چند زن. مراد «حسادت» در تمام معانی است. این یک مرض است، لذا باید یک علاجی برای آن باشد، و باید علاج آن را به شکلی به دست آورد.

پاسخ اجمالی

حسد روحیه ی خواری و خود کم بینی است که به دنبال آن فرد آرزو می کند که نعمتی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد.

 

برای درمان این روحیه راهکارها زیر پیشنهاد می شود:1. تفکر در مورد ضررهایی که حسد بر روح و روان، دین و آخرت دارد.2. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی.3. انجام دادن رفتاری خلاف مقتضای حسادت.4. دعا و راز و نیاز با ذات حق تعالی، که بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش ریشه های حسد و شیوه های درمان آن، دانستن مطالب زیر لازم است:

 

تعریف حسد؛ فرق حسد با غبطه و غیرت؛ ریشه های پیدایش حسد، شیوه های از بین بردن آن.

 

تعریف حسد: حسد روحیه خواری و خود کم بینی است که فرد حسود در خود می بینید که به دنبال آن آرزو می کند که نعمت واقعی یا خیالی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد، حال چه آن نعمت واقعی یا خیالی را خود داشته باشد و یا نداشته باشد یا به او برسد یا نرسد[1].

 

فرق حسد با غبطه: غبطه روحیه ای است که در پی آن فرد می خواهد نعمت و کمالی را که دیگری دارد، مثل آن را داشته باشد، بدون آن که آرزوی نابودی آن را در دیگری بنماید.[2]

 

فرق حسد با غیرت: غیرت روحیه ای است که به دنبال آن، فرد خواهان نداشتن زشتی و بدی از فرد دیگری است.[3]

 

ریشه های پیدایش حسد:[4]

 

پیدایش حسد، عوامل گوناگونی دارد که هر یک به تنهایی هم می توانند باعث پیدایش حسد شوند، لذا بسته به کمی یا زیادی این عوامل، حسد زدایی از سختی و آسانی برخوردار است. اینک برخی از آن عوامل را تذکر می دهیم:

 

1. خباثت و زشتی باطنی: روحیه عده ای این گونه شکل گرفته است که نمی توانند دارایی مادی و معنوی را در دیگری ببینند.

 

2. احساس تهی و خواری کردن[5]: یعنی چون در خود احساس خواری و کوچکی می کند، نمی تواند کمال یا خوبی ای را در دیگری ببیند.

 

3. روحیه خود خواهی و خود ستایی: چون می خواهد فقط خودش مورد ستایش باشد و مشهور گردد، نابودی عوامل آنها را در دیگری خواهان است.

 

4. روحیه دشمنی: چون نسبت به فرد مورد حسادت، دشمنی دارد، نمی خواهد دارایی ها و زیبایی های او را ببیند.

 

شیوه های درمان حسادت:[6]

 

1. فکر کردن در ضررهایی که حسد بر روح و روان دارد: چون حسود همواره در غم و غصه خواهد بود، زیرا نعمت های الاهی نسبت به دیگران هم همیشگی است و هم بی شمار و او در این آتش نگرانی و افسردگی می سوزد.

 

2. فکر کردن در مورد ضررهایی که معصومین (ع) برای دین و آخرت حسود بیان کردند که برخی از آنها را بیان می کنیم: حسد آفت دین، از بین برنده ایمان، باعث خروج از ولایت و دوستی ذات حق تعالی، دشمنی با کارهای خداوند، موجب عدم قبولی طاعت و توبه و شفاعت، و از بین برنده خوبی ها و منشأ بسیاری از گناهان است.[7]

 

3. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی و صفات و افعال او، و این که او هر دارایی، خوبی و زیبایی روحی و دنیوی و اخروی که به هر فردی داده است به خاطر رحمت، عدالت، حکمت و امتحان می باشد و بداند که اگر فردی از آنها بی بهره است بر اساس حکمتهای الهی مانند امتحان و یا بالابردن درجات روحی و اخروی و…است.

 

4. بدست آوردن روحیاتی که در ضدیت با منشأ حسد هستند؛ یعنی به جای زشتی باطنی، پاکی و گستردگی درونی داشته باشد. به جای احساس تهی و کوچکی از دارایی دیگران، عزت و کرامت نفس داشته باشد؛ به جای خود خواهی و خود ستایی، خدا خواهی، خداشناسی و فروتنی؛ و به جای دشمنی، دوستی با دیگران را پیشه خود سازد.

 

5. رفتاری خلاف مقتضای حسادت انجام دهد: به جای نگرانی خوشحالی؛ به جای ترش رویی، خوش رویی و به جای بدگویی، تعریف نماید به گونه ای این نوع رفتار ها ادامه یابد که مایه دوستی و مهربانی شود.

 

6. راز و نیاز داشتن با ذات حق تعالی، که هم بی نیاز است و هم بی نیاز کننده؛ راز و نیاز ، بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی مثل حسادت می باشد. امام سجاد زین العابدین و سید الساجدین (ع) در راز و نیازش با ذات حق تعالی،عرضه می دارند: خداوندا به تو پناه می برم از طوفانی شدن حرص و شعله ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت[8].

 

[1] چهل حدیث امام خمینی ره، ص 105، معراج السعادة مرحوم نراقی، ص 347، کیمیایی سعادت غزالی، ج 2، ص 126.

[2] معراج السعادة، ص 347؛ در خصوص ارزش غبطه رجوع شود به کتب اخلاقی و تفاسیر قرآن ذیل آیات: مطففین، 26، حدید، 21‌ و مائده، 48.

[3] همان.

[4] نک: کیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.

[5] امام خمینی حسد را همین روحیه،و ذل نفس،‌ می دانند. نک: چهل حدیث، ص 107.

[6] همه این شیوه ها و با شیوه های دیگری تحت همین عناوین و یا عناوین دیگر در همین کتاب های اخلاقی ذکر شده و ذکر نشده،‌ بیان شده اند.

[7] برای اطلاع بیشتر، نک: کافی،ج2، ص307؛ وسائل الشیعه،ج15، ص366؛ مستدرک الوسائل،ج12، ص20 وکیمیای سعادت و معراج سعادت، بحث حسادت.

[8] «اللهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سورة الغضب و غلبة الحسد». صحیفه سجادیه،ص56، کان من دعائه (ع) فی الاستعاذة من المکاره و سیئی الاخلاق و مذام الافعال.

معنای سخن امام علی علیه السلام که فرمود:«کسی را که نزدیکانش واگذارند، بی‌گانه او را پذیرا می‌گردد»، چیست؟

معنای سخن امام علی(علیه السلام) که فرمود: «کسی را که نزدیکانش واگذارند، بی‌گانه او را پذیرا می‌گردد»، چیست؟

پرسش

سلام؛ معنای دقیق این حکمت از نهج البلاغه چیست: «کسی را که نزدیکانش واگذارند، بی‌گانه او را پذیرا می‌گردد»؟

پاسخ اجمالی

ظاهرا مقصود از این سخن امام علی(علیه السلام): «کسى را که نزدیکانش واگذارند، بی‌گانه او را پذیرا می‌گردد؛[1] یا بی‌گانه او را  در می‌یابد؛[2] یا یارى دور را به دست آرد»،[3] این است که کسی ‌را که خویشان بسیار نزدیک (مانند برادر و عمو و دایى) رها کنند، بی‌گانه بسیار دور براى (یارى و کمک) او خواهد رسید. (خداوند کسانى را می‌‏گمارد که او را تنها نگذارند).[4]
به بیان دیگر، هرگاه خویش و نزدیک کسى را واگذارد و رعایت و احسان نکند حق تعالى تقدیر کند از براى او دورترى را که رعایت و احسان او بکند.
توضیح این‌که: گاهی اقوام و خویشان که انسان امید به حمایت و یاری آنان دارد انسان را رها می‌کنند و کسانی به یاری انسان می‌آیند که هیچ‌‌گونه امیدی به کمک آنها نداشته است. چنان‌که قریش که از اقوام و قبیله پیامبر(ص) بودند به ایشان ایمان نیاوردند و نه تنها ایشان را یاری نکردند، بلکه به آزار و اذیت ایشان نیز پرداختند، اما مردم مدینه (اوس و خزرج) با این‌که از نظر خویشاوندی از ایشان دور بودند - چون پیامبر از اعراب عدنان بوده‌اند و مردم مدینه -اوس و خزرج- از اعراب قحطان‌اند و این دو قبیله بسیار از هم دور هستند- به یاری آن‌حضرت شتافتند.[5]

[1]. «وَ قَالَ ع‏ مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَد». سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 471، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، ترجمه، دشتی، محمد، ص 627، قم، مشهور، چاپ اول، 1379ش.

[2]. نهج البلاغه، ترجمه، انصاریان.

[3]. همان، ترجمه، شهیدی.

[4]. ترجمه فیض الاسلام.

[5]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج 18، ص 118، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.

تکبر در روایات اسلامی

تکبر در روایات اسلامی

تکبر در روایات اسلامی

در منابع حدیث، روایات زیادی در باره مذمت کبر و تفسیر حقیقت آن و علاج و آثار آن آمده است، که نقل همه آنها در این مختصر نمی گنجد، ولی از آنها گلچینی در هر قسمت کرده، در ذیل از نظر خوانندگان عزیز این بحث می گذرانیم:

1- در حدیثی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می خوانیم: «ایاکم و الکبر فان ابلیس حمله الکبر علی ان لایسجد لآدم؛ از تکبر بپرهیزید که ابلیس به خاطر تکبر از سجده کردن بر آدم خودداری کرد (و برای همیشه مطرود درگاه الهی شد) » . (26)

2- همین معنی به تعبیر دیگری در خطبه های نهج البلاغه آمده است، در خطبه قاصعه که بخش عظیمی از آن در باره «تکبر ابلیس» و پیامدهای آن می باشد می خوانیم: «فاعتبروا بما کان من فعل الله بابلیس اذ احبط عمله الطویل و جهده الجهید… عن کبر ساعة واحدة فمن ذا بعد ابلیس یسلم علی الله بمثل معصیته؛ عبرت بگیرید از کاری که خدا با ابلیس کرد؛ زیرا اعمال طولانی و کوششهای فراوان او را (در مسیر عبادت و بندگی خدا) به خاطر ساعتی تکبر نابود ساخت، چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان گناه را مرتکب شود، ولی سالم بماند» ؟ ! (27)

تعبیرات کوبنده فوق به خوبی نشان می دهد که تکبر و خودخواهی حتی در لحظات کوتاه چه پیامدهای خطرناکی را دارد و چگونه همچون آتش سوزان می تواند حاصل یک عمر طولانی اعمال صالحه را بسوزاند و خاکستر کند و شقاوت ابدی و عذاب جاویدان را نصیب صاحبش سازد.

3- در حدیث دیگری از همان حضرت (علیه السلام) می خوانیم: «احذر الکبر فانه راس الطغیان و معصیة الرحمن؛ از تکبر بپرهیزید که سرآغاز طغیانها و معصیت و نافرمانی خداوند رحمان است» ! (28)

حدیث بالا این واقعیت را روشن می سازد که سرچشمه بسیاری از گناهان مساله کبر و خود برتربینی است.

4- در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم: «ما دخل قلب امرء شئ من الکبر الا نقص من عقله مثل ما دخله من ذلک! قل ذلک او کثر؛ در قلب هیچ انسانی چیزی از کبر وارد نمی شود مگر اینکه به همان اندازه از عقلش کاسته خواهد شد، کم باشد یا زیاد» ! (29)

5- در اصول کافی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «اصول الکفر ثلاثة، الحرص و الاستکبار و الحسد، فاما الحرص فان آدم حین نهی عن الشجرة حمله الحرص علی ان اکل منها، واما الاستکبار فابلیس حیث امر بالسجود لآدم فابی، واما الحسد فابنا آدم، حیث قتل احدهما صاحبه؛ ریشه های کفر (منظور از کفر در اینجا عصیان و نافرمانی خدا به معنی اعم است) سه چیز می باشد: حرص و تکبر و حسد.

اما «حرص» به خاطر آن است که هنگامی که آدم از خوردن شجره ممنوعه نهی شد، حرص او را وادار کرد که از آن بخورد و اما استکبار، نمونه آن ابلیس بود که مامور به سجده برای آدم شد، ولی او سرپیچی کرد، اما حسد، در مورد فرزند آدم ظاهر گشت و سبب شد که یکی دیگری را به قتل برساند» . (30)

بنابراین نخستین گناهان در روی زمین از این سه نشات گرفت.

6- در حدیث دیگری از امام باقر و امام صادق 8 چنین آمده است: «لایدخل الجنة من فی قلبه مثقال حبة من خردل من کبر؛ کسی که در قلبش به اندازه سنگینی دانه خردلی از کبر باشد هرگز داخل در بهشت نخواهد شد» ! (31)

7- در حدیث دیگری از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می خوانیم: «اقبح الخلق التکبر؛ زشت ترین اخلاق (بد) تکبر است» ! (32)

با اینکه احادیث در کتب اسلامی در این زمینه بسیار فراوان است، ولی همین چند حدیث که در آمد به قدر کافی گویاست و زشتی فوق العاده این صفت رذیله را روشن می سازد.

در این احادیث کبر سرچشمه گناهان دیگر و نقصان عقل و بر باد رفتن سرمایه های سعادت و زشت ترین رذایل اخلاقی و سبب محروم شدن از ورود در بهشت شمرده شده

است. که هر یک از این امور به تنهایی می تواند عامل مؤثر بازدارنده ای بوده باشد و نشان دهد که تا چه حد این صفت مذموم در انحطاط مقام انسانی و مقام مؤمن مؤثر است.

26- کنزالعمال، حدیث 7734.27- نهج البلاغه، خطبه 192 (خطبه قاصعه) .28- غررالحکم، 2609.29- بحار الانوار، جلد 75، صفحه 186.30- اصول کافی، جلد 2، صفحه 289، حدیث 1.31- اصول کافی، جلد 2، صفحه 310.32- غررالحکم، 2898.