هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نکشد

در زمان خلافت مأمون، شخصی مرتکب خلاف شد. دستور داده شد که او را دستگیرکنند؛ اما او فرار کرد و به جای او برادرش را گرفتند و نزد مأمون آوردند. مأمون به او گفت: برادرت را حاضر ساز و گرنه تو را به جای او به قتل خواهم رساند!

آن شخص گفت:‌ای خلیفه! اگر سرباز تو بخواهد مرا بکشد و تو حکمی بفرستی که مرا رها کند، آیا آن سرباز مرا آزاد می‌کند یا نه؟

گفت: آری. گفت: من نیز حکمی از پادشاهی آورده‌ام که اطاعت او بر تو لازم است که مرا رها سازی؟

گفت: آن کیست و آن حکم چیست؟ گفت: آن کس خدای تعالی و حکم، این آیه است: «… وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری…» ) (2) ( ؛ «و هیچ گناهکاری گناه دیگری را متحمل نمی‌شود.»

مأمون متأثر شد و گفت: او را رها کنید که حکمی صحیح آورده است!

2-. انعام /164.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.